۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

سپاه شر

گریه کردم واسه ظلمی
گریه ای داغ و جهنده
پُر اضطراب و خواهش
واسه این زخم کُشنده
یک چرا به قدِ شیطان
حیوونِ بی دین و ایمان
کسی سربریده انسان
که پُر جهله پریشان
آخه خونخوار حرومی
میکشی به نام الله
الَهِ تو کین ابلیس
اجر تو آتشه و چاه
ای خبیثی که سوزوندی
آدما رو دسته دسته
جانی بالفطره ای دَد
گرگِ بد توئی پابسته
تو که پابسته به خشمی
عمری در محضر شیطان
خونِ بی گناه سوزونده
تو کریهِ کفرایمان
ای که در عمق جهالت
به ابوجهل میگی زکی
درهم و ریال میگیری
که تو مسلمین بترکی !
دشمنِ خـدا و انسان
و هر آنچه هست زیبا
بشتاب واسه جهنم
سربِ داغ شده مهیا
شمر و خولی و یزیدی
این سیه رویانِ عالم
حجاج ملجم مرادی
همه اشقیای ماتم
همه سرسپرده به شر
از اون قابیل تا به آخر
مثل تو بندِ عزازیل
مشرک و مُلحد و کافر
عقده و دروغ و نفرت
جمله پستی تا نهایت
کر و کوری تا قیامت
اوج ظلمت و جنایت
گریه کردم واسه ظلمی
که به جرم آدمی رفت
لعن الله به تو مُفتی
به پولِ کثیفِ اون نفت
تو خـدا نمی شناسی
شرک و جور و ناسپاسی
عبدِ شیطان رجیمی
از خـدا جُستن خلاصی . . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر