۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

شروع کن

من زیاد مالِ تو نیستم
بیشتر مالِ دیگرونم
واسه این از سر قصه
نخواه یار تو بمونم
من همش یه تیکه برفم
توی دستِ داغ عشقت
یه نفس همسفرم شو
با یه گُل تو باغ عشقت
وقتی که سراسر عمر
همش از خوشی میخوندی
نچشیدی دردِ هجرون
باز نگو چرا نموندی
واسه من سایه زیاده
هر جا دل گرفت می مونم
که سفر قصه ی عمرم
از رو سادگی می دونم
که تو لایقِ عزیزی
مهربونی بی بهونه
کسی که موندنی باشه
قصه ی شبو نخونه
من کبوتر با کبوتر
تو یه باز جفتِ یه بازی
من حریمم چند تا شهره
تو یه کهکشونِ رازی
من زیاد مالِ تو نیستم
تو با قلبت جستجو کن
من یه تجربه یه خاطر
اگه عشقه حالا رو کن
یه توجه مو به مو کن
شبو از خودت ندون و
واسه خاطرم شروع کن . . .

۱۳۸۹ فروردین ۲۰, جمعه

با خـدامون با خـدامون

میدونی روزگارم
کمی اندازه ای سرده
وقتی که من از تو دورم
شکلها اندازه ی درده
هیچ کسی قدِ تو یار نیست
تو تمومِ روزگار نیست
هیچ کسی نمیگه ای دل
تا خـدا هست انتظار نیست
روزا پوچ و گُنگ و محون
شبا بی سایه ترینن
وقتی که من از تو دورم
غربت و تلخی قرینن
با تو معنا میشه حرفام
با تو انگاری وجودم
با تو هنگامه ی شـادی
بی تو بودِ من نبودم
سخته دنیا اما بی تو
سرد و کوتاه و زننده
ای پدیدآر ای جهانبخش
عاشقی و مهـر و خنده
میدونی که با تو هر دل
رنگی از حسرت نداره
دروغها کوچیک و پَستن
هیچکدوم حرمت نداره
ای تو زیـبا ای اهـورا
بدی با هزار افسون
خیمه زد رو تنِ خوبی
کن دعامون کن دعامون . . .

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

با تو بهترین

میخوام ببینمت اساسی
برات بمیرم حماسی
اگه تو قلبت نباشم
نابودی راسی راسی
تو فکر مجنون یه عالمه
حرفای بد به پدرزنه
یه بار میخواست قاتلش بشه
بعد انتحار رگ بزنه
اما گذشت اون زمون
تمومه قصه ست اینو بدون
اسید تیزی تو کار نیست
ریلَکس باش و اینو بخون
قبوله مـا دستامون سواست
دو تا سیاره تو تا هواست
قبوله اما دله خرفهمه
زمین هُبوط آدم و حواست ٢

میخوام ببینمت اساسی
بهت بگم راسی راسی
اگه تو قلبت نباشم
تِراژیک یا حماسی
تو رو میخوام جونِ یاسی
نگو که اِندِ کلاسی
نگو تهِ مرام اما
یه عاشق آس و پاسی
زمونه خیلی زد کمرم
نپیچونم نگو بی خبرم
دیگه طاقت ندارم
چرا چرا من بی اثرم
دیگه نذاری سر به سرم
آقِ یه عاشق می گیره
هر کی رو قولاش وانستاد
بدون که بدجور می میره
نشستم روبروت منو ببین
اون زخم کهنه رو حالا بچین
نشستم دنیام جلو چشامه
بخون واسم عاشقِ زمین . . .