۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

13 آبان رهائی جان

مـا بیشماریم
خـدائی داریم
برای فـردا
عشقو میاریم
خـدای نوره
خـدای خورشید
ایـزدِ زیبا
خالق امید
اِلهِ تو شر
از نسل شیطان
سیاه و تاریک
کابوسِ ایــران
سوز زمستون
بقا نداره
حتی تو برفا
غنچه بیداره
به وقتِ رویش
به وقتِ فریاد
بوسیدنی نو
کابوسِ شیاد ٢

مـا بیشماریم
فدای ایــران
عاشقِ خونه
به شکر یـزدان
دروغ نمی خوایم
حسرت نباشه
وقتشه پا شیم
این اصل راهشه
سایه ها میرن
سرباز نـوریم
با یادِ کـورُش
یه پارچه شوریم
مـانـا اهـورا
مرگت اهرمن
دستا گره مشت
به نام مـیهـن
به نام مـردم
یا هر چه خوبی
فصلِ تهاجم
داره غروبی ٢

فصل من و مـا
انسان بهـاره
خنده و سُرور
شـادی می کاره
بذار بمیرن
بدها تو قصه
گم شن تو برزخ
از فـرطِ غُصه
روباهِ بدکار
گرگِ ریاکار
اجنبیِ دَد
خرسِ جیره خوار
شرم بر شقاوت
نفرین ملـت
ننگِ عالَمید
چنگالِ نکبت
بی ریشه گی گم
از یک تبـاریم
فـلـاتِ ایــران
مـا بیشماریم . . .

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

یکی رفته خیلی زود

زورکی نمیشه نوشت
الکی نمیشه سرود
قصه ی دوباره ها
یکی بود یکی نبود
اولاً میخوام بگم
چیکه چیکه نم و نم
دلِ تنگ به چی میگن
یا که بد خاطرخواتم
بعدِ تو صورتِ دل
سرخ یا گُل گُلی نیست
ترکوندی قلبمو
عشق این خُل خُلی نیست
بعدِ تو جونِ خودت
تو خودم کِز می کنم
بیش باد خیالی نیست
اینو خوب حس می کنم ٢

زورکی نمیشه نوشت
الکی نمیشه سرود
گفتی که دوستم داری
عشق مشتی هَپروت
بعدِ اون بایست بگم
پیر شدیم کنار هم
تکیه کن درختِ پیر
من فقط تو رو دارم
از غم خوردن بیزارم
تنهائی بد شکارم
هوامو داشته باشی
واسه تو عید میارم
این فیروز سیاه نبود
تباه کردن دلشو
کشتن اون ستاره ها
نِفله کردن عشقشو ٢

یه روزی هر جا باشی
توی دستا جا میشی
توی قلبا موندگار
تو خودت معنا میشی
یه روزی یه روز دیر
گرچه پا خورد و خمیر
با همه خاطره ها
میشی یک گوشه اسیر
نکنه سرد بشی زرد بشی
آش و لاش هم نباشی
سبز باد قامتِ گُل
نگرانِ ما نشی
زورکی نمیشه نوشت
الکی نمیشه سرود
دل خودش درو شده
پای داسِ هر حسود . . .

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

بزن بیرون

بزن بیرون بزن بیرون از اینجا
شکایت از دنیا تموم نداره
بزن بیرون و مزه کن هوا رو
یه فرصته کیه به روم بیاره
منم میخوام مثل تو بی خیال شم
جواب واسه غرور پر سؤال شم
روزی مثِ این روزا تکراری نیست
میخوام واسه خودم یه جوری سال شم
اگه نبود این همه بدگمونی
این همه دلخوری و بی زبونی
اگه نبود بودها همش خوب می شد
گند نبودش همه فصل جوونی
تو هم که بی خیالِ ماه و مهری
خدائیش خیلی صبر داری می دونم
واسه همین تا تهِ قصه هم شده
از ابتدا برای تو می خونم
یه روز سردِ پائیزی پر برف
طفلی دلو گذاشتن انگار تو ظرف
از اون اول انگاری دنیا سخت بود
خسته شدم اِنقدر نکش اَزم حرف
تو ظرفِ دنیا می میرم واست
با همه قاشقای بی ظرفیت
با همه عاشقای بی نشون و
بر و بچز عزیز بی شخصیت
بی شخصیت چونکه هیشکی خودش نیست
همه غرور مرده ی پدر هان
خودی به جمع کله گنده ها
از سر خط رابطِ بی هنرهان
همه وطن فروش و بی هویت
بدونِ عشق بدونِ یک اصلیت
ماله کشِ گند کاریِ درشتا
جارو کش اجیر بی همیت
بزن بیرون بزن بیرون از اینجا
این زشتیا که دیدنی نداره
بزن بیرون و مزه کن هوا رو
خـدا واست یه طرح نو میاره ( ٢ )

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

به تو

بی تو غروب می کنم
ای همه روشنیِ ناب
بی تو هُبوط می کنم
بر من گمشده بتاب
بی تو خیال می شود
رهزنِ آشنای مـا
دل دو سه کوی می برد
لیک تو در سرای ما
جانبِ آسمان مگیر
دلشده ای نهان اسیر
رایتِ اهلِ دل چه شد
جمله صغیر جان حقیر

بی تو به خواب می رسم
آنهمه تشویش و فسون
بی تو زلال کی شود
این تن خفته غرقِ خون
بی تو بر آب می شوم
یکسره بی حساب و کم
ثانیه ها گره شدند
قامتِ عاشقی چه خم
گر تو مرا رها کنی
شاهدِ بی اثر منم
راغـبِ بی چشم و دهان
خالیِ بی هنر منم . . .

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

یک ما

دیگه تو شعر من ستاره تنها نیست
به قابِ این تصویر شکوفه پیدا نیست
که عشق بی فرجام که دل بدونِ تب
بهار نو دیگر صاحبِ معنا نیست

این دلِ رسوا کیست
این تبِ شیدا چیست
که ساعتی مُردم
قلبِ تو با ما نیست
همیشه تو فکرِ
یه روز بهتر بود
این بره ی نادان
تو فکر همسر بود
خیالِ تو آمد
شبانه ام خشکید
قلم یه نشتر شد
شیطان به من خندید
تو این خیالِ تهی
تو این پریشونی
چرا نمی فهمم
چرا نمی دونی
ای کاش هر روزم
انگار می دوزم
یک خاطره بر لب
بیهوده می سوزم ٢

به زخم چرکینِ کهنه ی این رسوا
چقدر نمک پاشی سهله که رویا شی
زخم زبونِ تو چقدر سوزانه
تو آتیشه قلبم میخوای که لیلا شی ؟

حسادتت نازم
چقدر کوره و تلخ
تو با منی بشنو
چه سرده قصه ی چرخ
میگذره این روزا
کم گفته ی تنها
فقط یه کم با من
برقص تو این شنها
شنهای داغ و گرم
ساحلِ بی آروم
دریـای آبـی دل
موجای بغض گلوم
قشنگه اون کارا
قشنگه این حرفا
بگو دوسِت دارم
زیباتر از بـرفا
یه رنگه اون چشما
با حاله این دستا
برقص و مستم کن
ای نازنین زیـبا . . .