۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

شروع کن

من زیاد مالِ تو نیستم
بیشتر مالِ دیگرونم
واسه این از سر قصه
نخواه یار تو بمونم
من همش یه تیکه برفم
توی دستِ داغ عشقت
یه نفس همسفرم شو
با یه گُل تو باغ عشقت
وقتی که سراسر عمر
همش از خوشی میخوندی
نچشیدی دردِ هجرون
باز نگو چرا نموندی
واسه من سایه زیاده
هر جا دل گرفت می مونم
که سفر قصه ی عمرم
از رو سادگی می دونم
که تو لایقِ عزیزی
مهربونی بی بهونه
کسی که موندنی باشه
قصه ی شبو نخونه
من کبوتر با کبوتر
تو یه باز جفتِ یه بازی
من حریمم چند تا شهره
تو یه کهکشونِ رازی
من زیاد مالِ تو نیستم
تو با قلبت جستجو کن
من یه تجربه یه خاطر
اگه عشقه حالا رو کن
یه توجه مو به مو کن
شبو از خودت ندون و
واسه خاطرم شروع کن . . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر