۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

شیشه ی سنگی

ماه کوچولو منو دیدی
تنهای تنهام دوباره
بازم تهِ قصه ی ما
چشمای خاکیم می باره
ماه کوچولو کجا میری
اینجا تو رو کم میاره
دنبالِ یه قطره ی نور
دلِ ماها تنگه آره
بابا دستای گرم تو
فقط واسه کتک نبود
مُرده ی یک نوازشم
خشمو می کاری زود به زود
نونِ حروم تو سفره مون
نیار بابای مهربون
کِش رفتن عاقبت نداشت
چوبشو خوردیم هممون
منم علی کوچیکِ تو
همون علیِ خوش زبون
کنار شب بزرگ شدم
تو خاکیای خونمون
پدر خشم و پرخاش من
شکستن حرفِ فاش من
فکر می کنی تو ذاتمه
تو گریه ها ای کاش من
وقتی زیر مشت و لگد
سیلی و فحش و حرفِ بد
میخوای نصیحتم کنی
تو درس نخونده شدی رد
تو محکوم پدربزرگ
من محکوم نگاه تو
ما همه قربانی شدیم
تو گنداب غرقِ راهِ تو
من از تو دست کجی دروغ
دیدم تو روزای شلوغ
علی کوچیک بدک نبود
گریه شد سهمش جای دوغ
بابا اون چیه می کِشی
نأشگی چه حالی میده
جای سیگار رو دستِ من
بازم بدجائی خندیده
بابا جونم بخند برام
گریه رو پاک کن از چشام
اسممو بگو جای هِی
شوقِ توئه توی نگام
ماه کوچولو قایم شدی
مگه کمربندُ دیدی
یا شیلنگ خورده پا چشت
مثل دلم تو ترسیدی ؟ . . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر