۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

آره با ماست

اره کردن اشتیاقو
خیلی ریز داره می باره
میدونم که غصه داره
اون کیه که نمی ذاره
مثل اون بُراده ی چوب
مثل سوختن توی آتیش
سیاهن ابـرای آبـی
پر ترس و یاس و تشویش
خـداجون انگار نمی خواد
یه دلِ سیر اشک بریزن
این همه چقده تنهان
نگو راس راسی بخیلن
بردنِ اسم تو ای دوست
یه خیالِ اشتباهه
قهری با کُره ی خاکی
این زمین چه بی پناهه
آره سیاره ی آبـی
چشم براهِ قطره هاشه
دلش آرومی نداره
خستگی توی چشاشه
سالِ بعد قحطِ حیاته
واسه گُلهای جوونی
چرا اشکو می سوزونی
میدونم که خوب میدونی
وقتِ گریه است از دلِ تنگ
از همه آسمونِ سنگ
صدای قطره ها میاد
با خـدامون نداریم جنگ

اینا رسم امتحانه
ای زمینی پر از شک
چرا فکر نکرده گفتی
تا تو تنهائی شدی تک
اگه بُخله از دلِ توست
اون خـدا یه بند می باره
میشن رودخونه ها جاری
هیچ کَسو تنها نذاره
اگه ظلمه از من و توست
بنده های کوچیکِ بد
بنده ی هزار خـدائیم
اون یگانه رو کردیم رد

داره با جونش می باره
این بـارون آروم نداره
آسمون پاک و زمین پاک
عشقو تو دستات می کاره
صدای بارش چه زیباست
واسه گوش دل الفباست
مثل نوره تو سیاهی
قصه هائی که شدن راست . . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر