۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

جـانـم فـدای ایــــــــــران

سلام وقت خوش روایت امروز یه حکایت تلخه باز محرم شد قصه ی
آدمائی که یک سال هر حرومی رو حلال می کنن هر جنایت و پستی
رو مجاز بعد سردر خونه و مغازه هاشون پرچم چند متری حسین و
ابالفضل آویزون می کنن با پول حروم و کلاهبرداری برای هیات خرج
می کنن با پول دزدی میشن معتمد و خیر محل این جماعت دروغ و
ریا تزویر با چهره های گوناگون و رنگ رنگ خیلی زیادن خون ملت رو تو
شیشه می کنن از بالا دستیا دیگه نمیگم . قصه ی نرگس رو میگم
دختر شش ماهه ای که تو فقر زاده شد فقر مطلق مطلق اونم
هشت ماهه خونواده خرج بیمارستان رو نداشتن چند هفته ای بچه
زیر دستگاه بود آخر هم گفتن اگه تا چهار ماه موند می مونه خرده
پس انداز رو برای بیمارستان خرج می کنن با کمک اهالی محل موفق
به پرداخت پول بیمارستان میشن بچه موقع تولد یک کیلو و خرده ای
بوده چرا اینطور شده ؟ چون مادر تغذیه خوب نداشته و مشکلات دیگه
تو یه خونه ی کوچیک و نمور و سرد دیداری با این خونواده داشتم تو یکی
از روستاهای اطراف رودسر خط اصلی گاز از دم محل رد میشه و به
املش میره اما به این روستاها نمیرسه میگن بعدا که هیچوقت نمیاد.
بوی شدید نفت فضای اتاق رو گرفته بود بخاری کهنه ای که خوب کار
نمی کرد و مثل خونه ی قدیمی بازنشست بود یه لایه موکت و بچه
روی پتوئی نزدیک بخاری سینش خس خس می کرد شش ماهه بود
اما از یلدای دو ماهه ی من ریزتر چرا ؟ چون مادر که تغذیه ی مناسب
نداشت که شیر مقوی داشته باشه شیر خشکی که داشتن رو با
مقدار سه برابر آب هر دفعه مخلوط میکردن و به بچه میدادن که باعث
ضعف مفرط و بیماری گوارشی بچه شده بود اونقدر نحیف که یاد
عکسهای کودکان آفریقائی می افتادی دستهاش مثل یه پیرزن نود
ساله چروکیده مشکل خونی هم داشت ......... پدر و مادر جوون ٢٣
و ٢٥ ساله . سوء تغذیه و ضعف تو چهره شون داد میزد بسیار لاغر و
نحیف . پدر مادر این جوونا پیر و ازکار افتاده و تحت پوشش کمیته
امداد پدر جوان هر روز صبح خیلی زود این مسیر چند کیلومتری تا
شهر رو تا حدودی که میتونه پیاده میره یا همسایه ای که شاید در شهر
کاری داشته باشه کارگر روزمزده وردست سنگ کاری کار میکنه که
روزی ده الی دوازده هزار تومان بهش میده ...... هرکسی از فقر این
مردم یک جور سواستفاده می کنه کارفرما و استادکار یک جور رسانه
یک جور حکومت هم یک جور با فقیر نگه داشتن و محتاج نگه داشتن
همیشگی این قشر بسیار ضعیف و چشم امیدشون به صدقه های
پر منت بعضی مردم یا مسئولین . که فقط مسکنه و دوای درد نیست
دوای درد همون شغل ثابت آبرومند که بتونن تا حدی موکت خودشون
رو از آب بی توقف این زندگی کمی بالا بکشن و شاید کمی نفس . . .
قصه ی نرگس کوچولو قصه ی هزاران کودک مثل این تو این کشوره
فقری با چهره ای خشن و عریان که تا لمسش نکنی دردش تو دلت
کمتر زبونه می کشه و کمتر باورش می کنی قصه ی دردآلودِ نسلی
که زیر خروارها خاک مدفونه و صداش به هیچ جا نرسیده حالا اگه
میخوای گریه کنی بدون واسه چی و کی گریه می کنی پاشو عزیز
ایران رو دوباره بساز پاشو عزیز نذار خیال کنن غیرتت رو هم گرفتن .

پاینده ایـران
٢٣ آذر ٨٩

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر